یکى از مسائلى که همیشه ذهن مرا به خود مشغول مىکند، جایگاه عشق در ازدواج است. به راستى عشق چیست؟ آیا عشق، گناه است؟ آیا ازدواج بدون عشق ، مىتواند معنایى داشته باشد؟ عشق باید قبل از ازدواج به وجود آید و یا بعد از آن؟ آیا هر عشقى ضرورتاً باید منجر به ازدواج شود؟ آیا عشق لزوما باید انسان را به طرف انسانى دیگر سوق دهد؟ عشق به چه عواملى بستگى دارد و چگونه به وجود مىآید؟ عشق چگونه استمرار مىیابد و چگونه خاتمه مىیابد و یا چگونه رشد پیدا کرده، به تعالى مىرسد؟
عشق، عالىترین تجلى روح انسان
به راستى عشق چیست؟ عشق را مىتوان جاذبه و کشش قلبى انسان به سوى کمال و جمال دانست. زیبایى ، یکى از کمالات است و زیباى مطلق ، خداست. عشق را جز با عشق نمىتوان شناخت. عشق را جز عاشق نمىتواند درک کند؛ اما براى نزدیک شدن موضوع به ذهن ، مىتوانیم از مثالهاى موجود در مراتب پایینتر موجودات زنده استفاده نماییم.
جذبه ی پروانه به سوى شمع، کشش شاخ و برگ درختان به سوى نور، کشش ریشهها به سمت خاک ، گرایش انسانى که در تاریکى قرار مىگیرد ، به سوى هر نقطه ی نورانى ، کشش برخى حیوانات به طرف جریانها و میدانهاى مغناطیسى و نظایر آن، مىتوانند نمونههایى از این قبیل باشند.
عشق در مرتبهاى بسیار عالىتر و به عنوان عالىترین تجلى عالم هستى ، قلب انسان را به سوى کمال و زیبایى مطلق سوق مىدهد. انسان را خدا به گونهاى آفریده است که وقتى به سوى نور وجود مطلق متمایل مىشود ، با تمام وجود به سمت آن کشیده مىشود. به این ترتیب، عشق کشش قلب انسان به سوى خداوند است.
حب یا عشق، ماهیتى انسانى دارد و هدف اصلى آن نیز خداست؛ ولى این که چرا عشق که اصالتاً مىباید متوجه خدا باشد، به انسانها تعلق پیدا مىکند، سوالى است که مىتوان به این طریق به آن پاسخ داد
عشق در مراتب پایینتر انسانى به سمت نشانههایى از جمال و کمال الهى که در انسانها به ودیعه گذاشته شده است، متوجه مىشود. انسانى که هنوز نمىتواند درکى از جمال و کمال مطلق داشته باشد ، لاجرم به سوى جمالهاى عینى و قابل رؤیت کشیده مىشود و به سوى کمالات و عواطف انسانى که نشانههایى از رأفت الهى در وجود انسان هستند، سوق پیدا مىکند. به عبارت دیگر، عشق یک انسان به انسان دیگر، اگر خالى از هواها و امیال باشد، نشانهاى از عشق به کمال مطلق است.
عشق یا هواى نفس
با توضیحى که دادیم ، عشق را مىباید عامل تکاملبخش انسان بدانیم. بنابراین ، باید آن را از ارضاى نیازهاى معمولى و مشترک حیوانى متمایز نماییم. اگر ما براى رفع نیازهاى خود به چیزى یا به انسانى نیازمند باشیم ، این نیاز میان ما و آن شىء یا انسان، نوعى وابستگى ایجاد مىکند؛ ولى این وابستگى را نباید با کشش عاشقانه یکى بدانیم و این را باید از نوع هواى نفس بدانیم؛ حال آن که عشق از جمله صفات برتر و متعالى انسانى است. هدف هواى نفس، ارضاى خویشتن است؛ ولى هدف عشق، بقا و حضور معشوق است؛ حتى اگر به فناى عاشق بینجامد. بنابراین، ملاک مشخص براى تمیز بین عشق و کشش امیال، در همین است که عاشق درصدد رضایت معشوق است و نه رضایت خویش. عاشق وقتى با معشوق کامل مواجه مىشود، مىخواهد همه چیز و حتى خود را از دست بدهد و عبارت معروف حافظ که مىگوید:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز
اشاره به این دارد که مىباید فردیت فرد و خود بودن او نیز زایل شود تا معشوق نزد وى تجلى کامل بیابد. با این توصیف، باید عشق یک انسان به انسان دیگر را از تمایلات و کششهاى مبتنى بر نیازهاى وى ، منفک و مجزا کرد. به این ترتیب است که اگر فردى نشانهاى از عشق را در دل خویش نسبت به فردى دیگر دارد ، مىباید در درجه ی اول به معشوق خود بیندیشد و نه به خویشتن خویش. اگر براى ارضاى تمایل خود ، معشوق را به صورتهاى مختلف قربانى مىکند و از آن جمله دست به عملى مىزند که آبروى وى را خدشه دار مىسازد ، باید مطمئن باشد که این عشق نیست؛ بلکه یک کشش از نوع حیوانى است.
عشق مکمل ازدواج است
با این بحث، به موضوع جایگاه عشق در ازدواج وارد مىشویم. سؤال این است که اگر کسى فردى از جنس مخالف را دوست بدارد و به راستى عاشق او باشد ، آیا این امر مىتواند تنها عامل تعیین کننده ی ازدواج آن دو به شمار آید؟ باید در پاسخ بگوییم : نه ؛ زیرا ازدواج در حقیقت نوعى مشارکت اجتماعى است که در آن، دو انسان مىباید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب عملى داشته باشند که از آن جمله ، تناسب اعتقادى ، اجتماعى ، عقلانى ، تحصیلى و... است. انسان در ازدواج ، تمامى نیازهاى سطوح مختلف خود را از ابتدایىترین نیازهاى حیوانى تا عالىترین نیازهاى انسانى به مشارکت مىگذارد. براى تشکیل یک خانواده ، مىباید تناسب بین دو انسان براى برآوردن تمامى نیازها در حد بالایى وجود داشته باشد. بنابراین، براى ازدواج مىباید ما به انسانى بیندیشیم که بتواند قسمت اعظم نیازهاى مختلف ما را مرتفع کند.
عشق مىتواند مکمل ازدواجى صحیح باشد و نه تنها عامل تعیین کننده ی آن.
باید اذعان کنیم که با وجود اهمیت و تعالى عشق در زندگى ، نیازهاى واقعى انسان نیز حقیقتى انکار ناپذیرند. انسان عاشق نمىتواند به عشق اکتفا کند و از نیازهاى خود از این طریق چشم بپوشد. عشق، بقا و حضور معشوق است؛ حتى اگر به فناى عاشق بینجامد . بنابراین، ملاک مشخص براى تمیز بین عشق و کشش امیال، در همین است که عاشق درصدد رضایت معشوق است و نه رضایت خویش. عاشق وقتى با معشوق کامل مواجه مىشود ، مىخواهد همه چیز و حتى خود را از دست بدهد. از این رو، بهتر است که براى ازدواج انسانى را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهاى مختلف، ما را یار، همراه و همسر باشد؛ نه این که تنها به دلیل عشق، انسانى را برگزینیم که از جهات مختلف با ما تباین داشته باشد. بد نیست در این جا اشاره به سرنوشت دختران و پسران بسیارى داشته باشیم که تنها به انگیزه ی علاقهمندى دست به ازدواج زده و از آن پشیمان شدهاند. ازدواجى که بدون توجه به نیازهاى گوناگون انسان، صورت پذیرد و تنها بخواهد عشق را تأمین نماید، بسیار زود شکست خواهد خورد.
عشق در قلب سالم جوانه مىزند و در آن رشد مىکند
با این عبارت، وارد این موضوع مىشویم که عشق قبل از ازدواج، اساسىتر و با دوامتر است یا عشق بعد از ازدواج؟ باید به این نکته توجه کنیم که عشق در بستر قلب سالم ، حقیقتجو و به دور از تعصبات و هواهاى نفسانى ، جوانه مىزند و رشد پیدا مىکند. در صورتى که ما انسانها در تلطیف و تطهیر روح خود بکوشیم و هر روز خویش را برتر و والاتر از روز قبل قرار دهیم و غل و غش را از درون خود برانیم ، قلب را بستر جوانه زدن عشق و رشد روزافزون آن ساختهایم.
و جواب سوال طبق مطالب گفته شده می تواند هر دو صورت قضیه باشد .
بنابراین، بیاییم براى این که عشق را زنده نگه داریم، پاسدار حریم آن باشیم و آن را به عنوان گل سرسبد نعمتهاى الهى بهانسانها هدیه دهیم؛ در کمال و صلاح درونى خویش بکوشیم و از این طریق، دنیا را تبدیل به گلستان عشق کنیم.