www.tarhebartar.ir
< رنگ طالبی بوی خدا دارد !
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چشم زخم راست است و افسون راست ، و جادوگرى حق است و فال نیک درست و فال بد نه راست ، و بیمارى از یکى به دیگرى نرسد و بوى خوش بیمارى را بهبود دهد ، و عسل درمان بود . و سوارى و نگریستن به سبزه درمان بیمارى . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----271408---
بازدید امروز: ----12-----
بازدید دیروز: ----17-----
رنگ طالبی بوی خدا دارد !

 

نویسنده: محمد
سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:54 صبح

 

آب و هوای ایده‌آل برای طالبی عبارتست از یک فصل نسبتاً طولانی عاری از یخبندان همراه با میزان فراوانی نور خورشید و حرارت هوای خشک و رطوبت کافی خاک .

 

ارزش تغذیه ای طالبی

طالبی یکی از پرطرفدارترین میوه های فصل تابستان حتی در آن سوی دنیاست و به خاطر عطر و طعم دلپذیرش بسیار محبوب است. نام انگلیسی آن Cantaloupe است که از نام یک دهکده در ایتالیا به نام Cantalup گرفته شده که در این محل طالبی برای اول بار در سال 1700 میلادی کاشت شده است. طالبی متعلق به خانواده خیار و کدو است . گرمک و طالبی ، شبیه خربزه هستند و از جهت غذا و پزشکی شباهت زیادی به خربزه دارند با این تفاوت که پیش از خربزه می رسند و لطیف تر هستند و هضم آنها آسان تر است . طالبی و گرمک از میوه های پرآب فصل تابستان است . طالبی شیرین و خوشبوتر از گرمک است . قسمت های مورد استفاده طالبی و گرمک عبارتند از :

میوه و تخم میوه .

 

فواید تغذیه ای طالبی

طالبی یکی از بهترین منابع ویتامین A است و مملو از بتا کاروتن است که در بدن تبدیل به ویتامین A می شود . در یک فنجان آب طالبی فقط 56 کالری انرژی وجود دارد ولی 129% نیاز روزانه ما به ویتامین A را تامین می کند که تاثیر آن در بهبود بینایی و پوست بدن بر همه واضح است .

طالبی یکی از غنی ترین میوه های حاوی ویتامین C است . طالبی علاوه بر ویتامین های A و C حاوی مواد مغذی مفید دیگری مثل پتاسیم، فولات، فیبر، منیزیم، ید و ویتامین هایB6،B3،B5  وB1 است.

طبق نمودار طالبی منبع غنی ویتامین های A و C  و منبع بسیار خوب ویتامین B6  و پتاسیم و منبع خوبی از سایر مواد مغذی ذکر شده است . همانطور که ویتامین A آنتی اکسیدان محلول در چربی است، ویتامین  C آنتی اکسیدان محلول در آب است و مصرف این میوه به دلیل دارا بودن مقدار زیادی از این دو ویتامین، ابتلا به بسیاری از بیماری های مزمن مثل بیماری های قلبی ، سکته و سرطان را کاهش می دهد . وجود مجموعه ای از ویتامین های گروه B در این میوه آن را به یک ماده بسیار خوب برای سوخت و ساز انرژی در بدن تبدیل کرده است . از این رو میوه ای بسیار مفید برای افزایش وزن کودکان و نوجوانان و افراد لاغر است .

 

انتخاب طالبی

برای خرید یک طالبی خوب و رسیده ، با کف دست به آن ضربه بزنید باید یک صدای تو خالی داشته باشد . وقتی آن را در دست می گیرید باید نسبت به اندازه اش سنگین به نظر برسد و هیچ نقطه له شدگی یا نرم شدگی نداشته باشد. پوست آن باید به رنگ کرم یا زرد مایل شده باشد ( رنگ سبز پوست نشانه کال بودن آن است). محل اتصال آن به ساقه باید کمی نرم باشد و باقی مانده ساقه باید به راحتی کنده شود. یکی دیگر از نشانه های رسیده بودن طالبی بوی ملایم شیرینی است که از پوست آن به مشام می رسد.

 

خواص درمانی گرمک و طالبی

1- طالبی میوه ای خنک واشتها آور است.

2- طالبی، ادرارآور، نرم کننده (ملیّن) و موجب طراوت و شادابی پوست بدن است.

3- خوردن طالبی، بعد از غذا برای درمان کم خونی مفید است.

4- مصرف طالبی برای کسانی که سل ریوی دارند و یا مبتلا به یبوست و بواسیر هستند، مفید است.

5- گرمک سرشار از ویتامین های A  و C  و سلولز است.

6- گرمک خنک و ملّین است؛ مخصوصاً برای کسانی که از یبوست می نالند مفید است.

7- گرمک و طالبی، تشنگی را در تابستان تسکین می دهد.

8- گوشت طالبی برای تسکین سوختگی های سطحی و یا درمان ورم پوست موثر است.

9- آب طالبی برای نرم نمودن پوست مفید است.

 

احتیاط لازم در مصرف طالبی

1- کسانی که مرض قند دارند باید در خوردن طالبی جانب احتیاط را رعایت کنند و یا آن را مصرف نکنند.

2- کسانی که ورم معده دارند، نباید در مصرف طالبی زیاده روی کنند.

 

برای تشخیص طالبی رسیده به 4 عامل توجه کنید :

رنگ پوست طالبی باید زرد مایل به سبز یا زرد کرم رنگ باشد نه سبز !

تکان دهید ! اگر طالبی کاملا رسیده باشد با تکان دادن آن می توانید مثل یک قلک صدای تخم هایش را در داخل آن بشنوید .

بو کنید ! باید بوی خوشی از آن به مشام برسد .

لمس کنید ! سر طالبی که به ناف مشهور است باید نرم باشد ، اگر همه قسمت های طالبی نرم باشد ،  احتمالا بیش از حد رسیده و گازدار است .

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:52 صبح

 

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هاییست برای نگفتن حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورندو سرمایه ی هر کس به اندازه ی حرف هاییست که برای نگفتن دارد ...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:0 صبح

 

اوایل ترم پنجم بودم که برای شرکت در مراسم عمره دانشجویی ثبت نام کردم قرعه کشی بعد از نماز ظهر و عصر در حسینه دانشگاه قرار بود انجام شود . کلی دلهره داشتم اما گوشه دلم کمی قرص بود و قرعه کشی شروع شد ، نوبت ورودی 82 که شد فکر کنم چهارمین اسم ، اسم من در آمد .

...

و روز یک شنبه 5 شهریور 1385 مصادف با دوم شعبان ساعت 11 صبح با بدرقه خانواده ام سوار هواپیما شدم

...

بالاخره به مکه رسیدیم ، رسیدیم به جایی که مدت ها منتظرش بودیم ، اما نمی دانم چرا گاهی می ترسیدم ؟ نمی دانم چرا گاهی هم می خندیدم ؟

چون در مدینه اولین نفری بودم که غسل کردم حالا در مکه نوبتی هم که باشد باید آخرین نفر باشم پس صبر کردم تا هم اتاقی هایم غسلشان را بکنند .

نوبت من که شد چون می دانستم اگر از کاروان جا بمانم ، دیگر یارای تنها رفتنم نیست ، نفهمیدم که چگونه غسل گرفتم و خودم را به سرعت به لابی هتل رساندم اما هنوز کاروان راه نیافتاده بود ،( پس خدا را شکر )

بعد مدتی دسته جمعی راه افتادیم ، راه افتادیم به جایی که قراری داشتیم ، کسی منتظرمان بود و فاصله ما تا وعدگاه از دشت آرزوها به چند قدمی تبدیل شده بود و هر قدم که برمی داشتیم نزدیک و نزدیکتر می شدیم ، می ترسیدم ، نگران بودم ، مضطرب بودم و دلهره داشتم ، هر چند خواستم عادی باشم صدای قلبم نگذاشت ، گویا او از من دلواپس تر است .

برای همین خواستم برگردم اما از سویی می خواستم خانه کسی را ببینم که او مرا دعوت کرده و صدایم زده و به فرمایش امام علی علیه السلام : " خدا کریمتر از آن است که دور کند کسی را که نزد خود کشانده ! ." پس به سوی مسجد الحرام قدم برداشتم اما از اطرافم خبری نداشتم فقط می دانستم به سمت کعبه میروم .

وقتی به مسجد الحرام رسیدیم ، مایل بودم هر چه زودتر کعبه را ببینم و خدایم را جلوی خانه اش صدا بزنم .

پس کاش می شد از زمان جلو زد ،

کاش می شد تمام گناهانم را در گوری چال کنم تا به سان کودکی پاک قدم به مسجد الحرام بگذارم ،

کاش قدرت آن داشتم تا دل بی قرار خود را آرام سازم تا لحظه ای آرام قدم در مسجد الحرام بگذارم ،

کاش زنجیری بر پاهایم بسته نبود و یا اصلا بالی داشتم تا بتوانم اوج بگیرم ، بپرم از این زندان رویا دور شوم از این سیاه چال خیال بگریزم از این نفس تا لحظه ای پرواز کنان سوی کعبه روم ،

کاش می شد کل افکار ذهنم را جایی بشویم یا بیرون مسجد الحرام بگذارم .

اما باید روی سنگ های سرد مسجد الحرام قدم می گذاشتم تا به کعبه می رسیدم ، پس همراه بقیه به راهم ادامه دادم تا اینکه از پله ها پایین آمدیم و در فضایی سرباز ایستادیم ، مثل اینکه رسیده بودیم !

آری بلاخره رسیدیم و مقابل کعبه سمت رکنی که بعدا فهمیدم یمانی است ایستادیم ، بعد از مدت کوتاهی شنیدم کسی می گفت : " سرها را بلند کنید " ، سرم را که بالا آوردم کعبه را دیدم ، کعبه درست جلوی من و تمام کاروان بود ، باور کردنی نبود من جلوی خانه ای بودم که به چشمم از آن چه که می دیدم  بلند تر بود .

و این چنین در جامه سفید احرام مقابل خانه یکتا قدرت هستی بخش دوباره متولد شدم .

نمی دانم چه مقدار در سجده بودم اما نمی خواستم سر از این سجده بردارم ، دلم می خواست تا ابد سر به سجده او را حمد و سپاس گویم و من اولین بار به او گفتم که :" دوستت دارم " و او نیز نه برای اولین بار بلکه برای اولین باری بود که من می شنیدم گفت :"من هم دوستت دارم " و من شدم عاشق ، او معشوق و من شدم بنده ، او مولا .

دیگر خبری از ترس و دلهره نبود ، بلکه همه شور ، خوشحالی و شعف بود همه هیجان تولدی دوباره بود . اما هنوز مات فضای داخلی مسجد الحرام بودم  .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
سه شنبه 87/4/11 ساعت 4:0 صبح

 

در آستانه اولین سالگرد تولد دوباره ام هنوز یاد داشتم لحظه ای را که دوباره متولد شده بودم ، روزگار خوشی بود روزگار نخست زندگی دوباره ، روزگار کنار خانه او بودن و همین طور خاطرات و سرنوشتم را مرور می کردم و خدا را شکر که من دوستی او را درک کردم .

اما در کنار تمام این احوالات احساس کردم فکری در گوشه ذهنم مشغول رشد کردن است ، بی تفاوت به آن شدم تا این که دیدم روزی ، چیزی یا کسی در آستانه قلبم در می زند ! ترسیدم ! لرزیدم ! آن چه بود ؟ ! او که بود ؟ ! نفهمیدم من در را باز کردم یا خودش وارد شد ! که این فکر تبدیل به یک احساس شد !

اما چرا ؟ چرا دل بی قرار من دنبال جایی بود که آرام بگیرد ؟ چرا دل مضطرب من این چنین سوی مهری زمینی کشیده می شد ؟

و من باید کاری می کردم و نمی گذاشتم دل من آرامش خودش را با غیر خدا بدست آورد ، بنابراین سعی کردم این فکر و احساس زمینی را از خودم دور کنم  !

اما گاهی اوقات که فکر می کردم ، می دیدم او باعث شده من به خدایم نزدیکتر شوم به طوری که اندیشه او آنقدر مرا در دریای غم شنا داد و آنچنان در کوره اندوه گداخته کرد و آنچنان باعث ارتباط من و خدایم شد که گاهی اوقات از او هم عبور می کردم و حتی از خودم نیز می گذشتم و به جایی می رسیدم که آنجا همه چیز زیبا بود ، همه چیز قشنگ بود ، آنجا همه چیز بوی خدا می داد ، حتی رنگ طالبی نیز بوی خدا داشت !

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
جمعه 87/1/30 ساعت 9:21 عصر

سلام

بلاخره من هم توانستم یه وبلاگ ثبت نمایم بیشتر برای عرضه مظالبی که دیدم و دارم امیدوارم جالب باشد و  باشد که همه چیز بوی خدا بدهد .

موضوع این وبلاگ درباره دل نوشته های شخصی ،‏ نرم افزار های موبایل ، جملات کوتاه و زیبا ، مطالبی راجع به ازدواج و بالاخره عاشقانه های پرواز .

امیدوارم بتوانم هر آخر هفته به روز شوم .


    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سفر دوباره
    یادداشت چهارم
    بدون شرح ...
    تست های روانشناسی
    مناجات با خدا
    یادداشت سوم
    سالگرد ساخت مسجد مقدس جمکران به دستور امام زمان ( عج )
    مسجد مقدس جمکران افراط ها و تفریط ها :
    گزارش کاراموزی ساختمان
    خلاصه ترجمه جز چهارم
    خلاصه ترجمه جز دوم و سوم
    مجموعه عکس های کعبه
    سخنان پیامبر (ص) درباره ماه مبارک رمضان در اواخر ماه شعبان
    جمعه زیباست چون یار آمدنیست
    عصر ظهور
    [همه عناوین(72)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •