www.tarhebartar.ir
< رنگ طالبی بوی خدا دارد !
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----271106---
بازدید امروز: ----7-----
بازدید دیروز: ----21-----
رنگ طالبی بوی خدا دارد !

 

نویسنده: محمد
پنج شنبه 87/5/3 ساعت 3:58 عصر

 


دو خط موازى زاییـده شدند . پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو ‏خط موازى چشمشــان به هم افتاد. و مهر یکدیگر را در ‏سینه جای دادند. خط اولى گفت:ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی ‏از هیجان لــرزید. خط اولی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ
.

من روزها کار میکنم. می توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ،یا خط کنار ‏یک نردبام. خط دومی گفت: من هم می توانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ ‏شوم ،یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خـــلوت.

خط اولی گفت: چه شغل شاعـــرانه اى. و حتمأ زندگی خوشی خواهیــم داشـت.

در همین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز به هم نمى رسند و بچه ها تکرار ‏کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند.

خط اولی گفت: نه این امکان ندارد . حتمأ یک راهی پیدا میشود .خط دومی گفت: ‏شنیدی که چه گفتند؟ هیچ راهی وجود ندارد. ما هیچ وقت به هم نمی رسیم. و ‏زد زیر گریه. خط اولی گفت: نباید نا امید شد. ما از این صفحه کاغذ خارج می شویم و ‏دنیا را زیر پا می گذاریم. بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند. خط دومی ‏آرام گرفت. و اندوهنک از صفحه کاغذ بیرون خزید. از زیردر کلاس گذشتند. و وارد حیاط ‏شدند. و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد. آنها از دشتها ‏گذشتند ..... ، از صحراهای سوزان ..... ، از کوههای بلند ..... ، از دره های عمیق .......، ‏از دریاها ....... ،از شهرهای شلوغ.....

سالها گذشت و آنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند. ریاضیدان به آنها گفت: این محال است.هیچ ‏فرمولی شما را به هم نخواهد رساند. شما همه چیز را خراب میکنید. فیزیکدان گفت: ‏بگذارید از همین الآن نا امیدتان کنم. اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت، دیگر ‏دانشی به نام فیزیک وجود نداشت. پزشک گفت: از من کاری ساخته نیست، دردتان بی ‏درمان است. شیمی دان گفت: شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید. اگر قرار باشد با ‏یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد. ستاره شناس ‏گفت: شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید. رسیدن شما به هم مساوی ‏است با نابودی جهان. دنیا کن فیکون می شود . سیـارات از مدار خارج می شوند. کرات با ‏هم تصادم میکنند. نظام دنیا از هم می پاشد . چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده ‏اید. فیلسوف گفت: متاسفم... جمع نقیضین محــال است.

و بالآخره به کودکی رسیدند. کودک فقط سه جمله گفت: شما به هم میرسید. نه در ‏دنیاى واقعیات. آن را در دنیاى دیگری جستجو کنید...... دو خط موازی او را هم ترک کردند. ‏و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند. اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل میگرفت. ‏‏«آنها کم کم میل به هم رسیدن را از دست میدادند.» خط اولی گفت: این بی ‏معنی است. خط دومی گفت:چی بی معنی است؟ خط اولی گفت:این که به هم ‏برسیم. خط دومی گفت: من هم همینطور فکر میکــنم. و آنها به راهشان ادامه دادند.

یک روز به یک دشت رسیدند. یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بودو نقاشی میکرد.خط ‏اولی گفت:بیـا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیــدا کنیم.

خط دومی گفت: شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم. خط اولی ‏گفت:در آن بوم نقاشی حتمأ آرامش خواهیم یافت. و آن دو وارد دشت شـدند.روی دست ‏نقاش رفتند و بعد روی قلمش. نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد.

و آنها دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت. آنجا که خورشید سرخ آرام آرام ‏پایین می رفت ، ... .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
جمعه 87/4/21 ساعت 8:44 عصر


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
جمعه 87/4/21 ساعت 8:36 عصر

 اللهم عجل لولیک الفرج

  

عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت
بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده ست
چرا آب به گلدان نرسیده ست و
هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده ست
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد
که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده ست
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده ست
عصر این جمعه ی دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس!

 

اللهم عجل لولیک الفرج  

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
جمعه 87/4/21 ساعت 8:31 عصر

خداحافظ ای عشق ! 

 

اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها

 

سرزمین وداع را می سوزاند

 

کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی

 

پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد

 

هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی

 

هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی

 

همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای

 

زود از دنیای تو می رود .

 

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

 

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

 

افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

 

دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

 

کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

 

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

 

زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین

 

سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است

 

که دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: محمد
جمعه 87/4/21 ساعت 8:24 عصر

 به خدا می سپارمت ای دوست !

باید فراموشت کنم

 

چندیست تمرین می کنم

 

من می توانم ! می شود !

 

آرام تلقین می کنم

 

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

 

تا بعد، بهتر می شود ....

 

کم کم ز یادم می روی

 

این روزگار و رسم اوست !

 

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

 

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تلقین می کنم


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سفر دوباره
    یادداشت چهارم
    بدون شرح ...
    تست های روانشناسی
    مناجات با خدا
    یادداشت سوم
    سالگرد ساخت مسجد مقدس جمکران به دستور امام زمان ( عج )
    مسجد مقدس جمکران افراط ها و تفریط ها :
    گزارش کاراموزی ساختمان
    خلاصه ترجمه جز چهارم
    خلاصه ترجمه جز دوم و سوم
    مجموعه عکس های کعبه
    سخنان پیامبر (ص) درباره ماه مبارک رمضان در اواخر ماه شعبان
    جمعه زیباست چون یار آمدنیست
    عصر ظهور
    [همه عناوین(72)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •